لعل بخارا به قلم فاطمه علی آبادی
پارت پانزده :
صدرا نفسش را پرقدرت بیرون فوت کرده و آهسته سر تکان داد:
- آری.
دخترک غمگین شد. صدرا آخرین امید او بود. قرار بود طبیبی حاذق شود و هرآنچه یاد خواهد گرفت را به نبات نیز بیاموزد. کسی قلبش را در چنگ فشرد ولی خلاف آنچه در قلبش میگذشت، لبخند ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
fafa
۳۰ ساله 00سلام عزیزم عالی بود واقعا حس خیلی خوبی از نوشته هات میگیرم.موفق باشی.