پارت هفتاد و چهارم

زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

خشا سرخ شد و چیزی نگفت. وقتی داشت سمت خانه زهره خانم می‌رفت توی راه آن نامه را پاره کرد و تکه‌هایش را به نهر آب زلال سپرد. آن نامه را هیچ‌کس نخواند، نامه‌ای که کسی جز آقا خشایار و آبجی از وجودش با خبر نشدند، سر نوشت غم‌انگیزی که ممکن است شبیه سرنوشت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید