پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش

حامی دست به سینه، سر تعظیم خم کرد: بانو بر من منت نهادند. این افتخار بسی بزرگ و همراهی شیرین هرگز فراموشم نخواهد شد.
_ کم زبون بریز.
حامی با قدم بلند او را دنبال خود کشاند: کجای کاری؟ کل دخترای پاریس شیفتۀ همین زبون بازیم بودن.
_ آره ارواح پسر عمه ت. چه نونی به خودت قرض می دی!
_ آدم راجع به شوهر آینده ش این طور حرف نمی زنه خانم.
_ تو دیگه چرا این حرفو می گی! می دونی علاقه ای بهش

66
20,545 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
95 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    جمشید بد ولی پدر وصال چرا هرچی باشه آینده دخترشه

    ۸ ماه پیش
  • رویا ملکی نسب | نویسنده رمان

    منفعته خودش مهم‌تره

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید