شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت پنجاه
زمان ارسال : ۱۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
نفسم رو از سینه بیرون دادم و خاطرات دو سال پیش رو ادامه دادم. وقتی شاکی های شرکت زیاد و زیاد تر شدن سام یه تصمیمی گرفت، که با هر دوز و کلکی شده این شاکی ها رو از سر راه برداره.
به دو از اون ها غرامت خوبی داد و دهنش رو بست. اما سه تای دیگه به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
♧◇♡♤
01این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
واقعا نمیدونم چی بگم .... اما من اولش فکر کردم الیسا از این دختر خوب و آروماس اما الان دیدم خوده شیطانه😈ولی از یه طرفم تقصیر فریسام عوضیه🤬