پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۲۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای گوهر بلند شد. سراسیمه رفتم جلوی در، دیدم بیچاره عمه چادر به دندان گرفته از آن طرف کوچه می‌آید.
گوهر پشت سرش داد می‌زد: بروید... بروید... خودتان آبروریزی‌تان را جمع کنید. به دختر ساده من چه کار دارید؟ بس نبود بلاهایی که سرش آوردید؟ آی مردم این مشتی لیلا آمده به من می‌گوید زینت بیاید به عزت بگوید من با غلامحسین دوست بودم که طوبا خانم راحت شود. ببینید مرد

270
47,712 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید