حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت صد و ششم
زمان ارسال : ۱۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
در سکوت چشمان تیره اش را به من دوخته و زیرلب زمزمه می کند:
-ماهرخ زیبای من. به خدا اگه بلایی سرت میومد همونجا خودم رو به اتیش می کشیدم. اخه دخترجون مگه من دشمنتم؟
دستم را چند لحظه ای بالا می برم و از او می خواهم تا چند لحظه ای سکوت کند. پیراهن نوک مدادی نوی برتن دارد. ته ریش چند روزه اش بر زیبایی صورتش افزوده است. از حالا دلم برایش تنگ می شود برای روزهایی که شاید نباشد