حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت صد و پنجم
زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
.
حرفهایش و بهانه هایش به دلم نمی چسبد.
او در سالهای نوجوانیش از عالم و آدم نفرت داشت.
وقتی مرا درون چاه خشک انداخته بود ازاوچه انتظاری باید می داشتم؟
به دانه های بلوری تسبیح نگاه می کنم.
می توانستم بابا را درخاطراتم ببینم که روی تخت کنارحوض پرازآب نشسته و با تسبیح ذکر می گوید.
ایلمان چشمان پراشکش را به چشمان پرغم من می دوزد.
-م