حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت صد و دوم
زمان ارسال : ۱۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
اگر کمک سمیر را نخواهم یا به زندان می افتم یا نصف شبی او مرا درخواب خفه خواهد کرد.
وقتی نورآفتاب زیرابرهای سیاه محو و کم رنگ می شود. با تنبلی از تپه پایین می روم. شال نازک را محکمتر به دور گردنم می پیچم.
ردیف درختان پشت سرهم قطارشده را پشت سر می گذارم .
اولین قطرات باران روی کف دستهایم می افتد.
با تردید جلوی خانه به انتظار می ایستم. وقتی باران چون تاز