پارت نود و چهارم

زمان ارسال : ۱۳۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

یزدان لقمان خان خیلی اصرار داره تا امشب من همه حقیقت رو بهت بگم. ولی می ترسم بعد فهمیدن حقیقت این بازوهای که مثل هرکول برای خودت درست کردی بادش بخوابه.

این مرد حتی زبان نرمش هم مثل تیغ های بوته گل سرخ است.

یزدان قاشق را درون بشقاب پرتاب می کند. صدای جیرینگ آن در سکوت وهم وار مجلس مهمانی منحوس می پیچد.

گودرز خمی به ابرو نمی آورد. این دشمنی از سالهای قبل یا قرن پیش شرو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.