پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۳۹ روز پیش

باصدایی بسیار وحشتناک از خواب می‌پرم؛ هنوز موقعیتی که در آن قرار دارم را متوجه نشدم که سرم محکم به صندلی جلو برخورد می‌کند، شتاب برخورد به اندازه‌ای زیاد است که خون از پیشانی جاری می‌شود. چشم‌هایم تار می‌بینند، به سختی می‌توانم زانوی پای راستم را تکان دهم؛ گوش‌هایم انگار چیزی نمی‌شنوند.

خون روی پیشانی به چشمانم می‌رسد، با گوشه مقنعه خون را پاک می‌کنم. کمی از درد زانو کا

175
29,570 تعداد بازدید
98 تعداد نظر
48 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دانه

    ۱۶ ساله 00

    عالی مثل همیشه...

    ۱ ماه پیش
  • محبوبه لطیفی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهی شما

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید