پارت سی و سوم :


لبخند محوی با این حرف من روی لب‌های بچه‌ها می‌نشیند، هنوز گل لبخند باز نشده است که مردی با داد می‌گوید:

- مگه بچه بازیه، مثلا دکتری! اما اونقدر شعور نداری که بفهمی الان وقت بازی نیست.

مرد صدایش را بالاتر می‌برد:

- آهای ملت! این زنیکه...

معلوم است که مرد می‌خواهد خودش را با قدرت نشان دهد و جو را بهم بزند؛ به او مهلت ادامه نمی‌دهم:

- بس کن آقای م

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.