تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت دویست و بیست
زمان ارسال : ۸۲ روز پیش
گرهی دستمالی که دور پیشانیاش بسته را محکمتر میکند و به چپ و راست خودش را تاب میدهد. آنقدر هوار کرده بود که از نفس افتاده و سرش درد گرفته بود. باز هم دست بردارد نبود. با این که حس میکرد فشار و قند خونش بالا رفته است باز هم روی ران پایش میکوبید و با گریه شکایت میکرد.
- این همه خودمو به آب و آتیش زدم واسه این که بری بیوه بگیری؟ من اون دنیا جواب مادرمو چی بدم صدرا؟
دستش را رو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
چقدر موافقم.😁
۳ ماه پیشاسرا
10خوب پروین نره سراغ خانوادهدآوابه اونهاتوهین کنه خوبه🥺🙏💞
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
نکنه...😬😬😬😬
۳ ماه پیشیاسی
40تا جای حساس داستان میرسه تموم میشه تا فردا شب هی هی
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🙈🙈😁
۳ ماه پیشیانا
20درود گفتم پروین سامورایی می غرد نگید نگفته بودم نگران نباشید میشینه سر جایش پروین اما نه اینطوری😊
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😂😂😂😂🌺
۳ ماه پیش
Zahra.s
20وای که دهن این آدمای بی منطقو فقط خدا باید ببنده و بس