سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت نهم
زمان ارسال : ۱۴۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
به محض رفتنش من و مینا خیلی کوتاه بهم نگاه کردیم. شک نداشتم مینا داره جلوی خودشو میگیره تا دوبار بهم نگه: بابات قاطی کرده!
صبحم با سروصدای مهرداد و مینا شروع شد. اونقدر بلندبلند صحبت میکردن که کلافه پتو رو کشیدم رو سرم و وقتی دیدم فایده ای نداره با غرغر پتو رو زدم کنار و صاف خوابیدم. داشتم مستقیم به سقف نگاه میکردم که یکی تو گوشم گفت:
- نگو!
صداش مثل زمزمه آروم بود؛ اما ناشنا
آیرین
00بسیارخوبه