پارت دویست و سی و چهارم

زمان ارسال : ۵۸ روز پیش

حیرت‌زده برگشت و لب‌زد:
_ این؟
_ همونی که دنبالش بودی. همونی که باعث شد تو رو ببینم‌و خود واقعیم‌و پیدا کنم.
چشمان دختر از روی جعبه سر خورد و روی صورتش نشست. نامی کمی عقب رفت. مقابل نگاه او در جعبه را باز کرد و گردنبند برلیان خیره‌کننده‌ی داخلش را به نمایش گذاشت.
_ رخساره دست‌خالی از خونه‌ی پدرش رفت. چند سال بعد پدر بزرگت این گردنبندو امانت می‌زاره پیش خاله‌ت و می‌گه به

162
54,729 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید