اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت دویست و سی و یکم
زمان ارسال : ۶۱ روز پیش
چند روز پیش یکی اومد آزمایشگاه.
نگاه مرد روی عکسی آشنا و تیتری آشناتر ماند. نیلو ادامه داد:
_ از مراجعین سابق همین آزمایشگاهه. اوووم، اینو نشون داد گفت فکر میکنه این دخترو بشناسه.
نامی متعجب رو به جلو خم شد. شهاب ولی حین ریختن قهوه دستش را بلند کرد و گفت:
_ عجله نکن. هنوز مونده.
نامی نفسی گرفت و به عقب تکیه زد. نیلو مکثی کرد و گفت:
_ چطور بگم، اولش فکر کردم چون سن و سال
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.