اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت دویست و بیست و نهم
زمان ارسال : ۶۳ روز پیش
_ دروغ میگی کار خودته. من امثال تورو خوب میشناسم. عقدهی حقارت کاری میکنه باهاتون که پا روی همه چی میزارید.
کوروش کامل تکیه زد. صنم یک قدم پیش آمد و غرید:
_ این درو باز کن بعدشم یارعلی بفرست خونه. برای چیزی که حقت نیست دست و پا نزن اول و آخر غرور خودت میشکنه.
کوروش دست به سینه شد. سپس گوشهی سبیلش را بین انگشتانش گرفت و زمزمه کرد:
_ شنیده بودم عروس نظام دل شیر داره.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.