مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفتاد و هفتم
زمان ارسال : ۱۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 18 دقیقه
معصومه دلش شکسته بود. آن روزی که معین و مصطفی باز هم با هم دعوا کرده بودند و مصطفی و زنش با قهر از خانهاش رفته بودند؛ دیگر هیچ امیدی به آشتی کردنشان نداشت. آنقدر معصومه از قهر میان این دو پسرش رنج میبُرد که هیچکس نمیتوانست بیتفاوت باشد و محمد باز هم میخواست که پادرمیانی کند! واقعا به خاطر مادرش... وگرنه که دیگر ابدا دخالت نمیکرد!
مینا ظرف میوه را از آن سوی کانتر به شوهرش سپرد
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
کاش میذاشتن بزنتش😂 خیلی منتظر بودم
۴ ماه پیشایلما
00مصطفی رو زنده میخام من😑نازنین عفریته دختری چش سفید اگه بدنت دست من دارم برات😕😂😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آدرس بده بفرستمش بلکه فریال راحت بشه😂
۴ ماه پیشمنیر
00باز که این نازنین اومد سروقت فریال 😏
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا انصاف نیست😭فریال واسه گلشن خواهر شوهر بازی در نمیاره ولی خودش هنوز هیچی نشده یه خواهرشوهر داره😐
۴ ماه پیشنفس
00باز نازنین اومده اعصاب فریالو خط خطی کنه بره بگو اخه دختر مگه مرض داری میای پیش فریال ک چی 😩
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قوم الظالمینن اینا😂
۴ ماه پیشمریم گلی
00خدا برادر مثل رضا (حامی)به همه بده ،خیلی ازش خوشم میاد ،از مصطفی و نازنین متنفرم ،که آدمهای خود خواهی هستن،حرف رو مصطفی زده ،تاوانشو فریال باید پس بده ،ممنونم نویسنده جان
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
رضا واقعا برادر خوبیه واسه معین😍
۴ ماه پیشپرنیا
00من میگم بازهم خواهم گفت ک فریال با معین موقت کات میکنه ،و خاله نازنین پررو اومده ی دعوای حسابی بابت این جدایی راه میندازه و تاماااام😢😢
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اوه اوه جون من؟؟ خدا از دهنت بشنوه! کاش دعوا بشه من عاشق دعوام😂
۴ ماه پیشپرنیا
00دیروز نشدادامه نظراتو بذارم دمتگررررم رضا جان و معین که انقد خوب جلوش درومد بنظرم بابای معین خیلی منطقی تره تا مصطفی. مرتضی رو بنداز بجونش تا حالشو جا بیاره ،ولی
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
باباشون آدم خیلی خوبیه😍 الان معصومه باید رضا و مصطفی رو هم آشتی بده😂😂😂
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003️⃣ 4-نه اصلا تقصیر رضا نبود مصطفی با عصبانیت امده بود اصلا 5-اره و چقدر خوب کاشکی مصطفی کلهم نمی آمد رو مخ دوستش ندارم😁🙈6-خیلی مرد صبور و مهربونی معین کپی باباشه به نظرم 😍دوستش دارم درکل😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خداروشکر اینا آشتی نکردن... معین آشتی میخواد چیکار؟ آشتی کنه باز حرفهای ناجور میزنه بهش😅
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003️⃣ 2-به نظرم تنها اشتباه اینکه فریال نگذاشت جریانه ازدواجش رو به عطا اینا بگه اگه گفته حداقل برای آشنایی همو میدیدن نامزدی میکردن بین اینا دعوا نمیشد🙃3-اصلا ماله به نظرم 😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
۲به نظر منم اشتباهش همونه💔 اونم از سر عاشقی بود... انقدر فریال رو دوست داشت که گفت باشه هرچی تو بگی😐 نمیدونم این دخترا چجوری شانس میارن حرفشون برو داره خواهر☘️🍀👭
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 103️⃣ 1-هیچی اخلاقشم اصلا دوست ندارم خیلی عصبی و حسود همش حسرت معین میخوره که همه دوستش دارن خوب تو هم اخلاقت درست کن همه دوستت داشته باشند 😠رو مخ درکل🤦 ♀️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا از این نظر که همه معین رو دوست دارن حسوده☹️ حتی بچه کوچولوها هم بهش علاقهای ندارن پیشش برن😒 خیییییلی خودشو میگیره... ایییش
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10خب خب اول ایوللل که معین جوابش رو داد کار خوبی کرد خیلی حرف میزد🙃😁رضا خیلی دوستش دارم که این همه پشت معینه😍پایان فصل دوم فکر کنم با دعوای نازنین و فریال باشه که با این عصبانیت امده🙃
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
پایان فصل دوم گیس و گیس کشی....😂😂😂 رضا خییییلی به معین وابستهاس😍
۴ ماه پیشستاره
۲۰ ساله 00۱چون اعتقاداون خانواده اینه ولی بامدل وطرزبیان مصطفی به شددت مخالفم۲درحدعاشقی۳برای زندگی آیندشون لازمه آخه۴نه بابامصطفی کلااین مدل اون نبودسریه چیزدیگه عصبی میشد۵نه۶معتقدومومن۷اتمام حجت ۸معینم سرمیرسه
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
متاسفانه طرز بیانش خیلی خیلی بده☹️ آخه کی دلش میاد به این معین گوگولی اینجوری بگه...🥲💔 ولش کن حسوده😒 ۸واااای معین سر برسه چی میشه یعنی؟🤔
۴ ماه پیشم
00۱، نه کلا آدم تیست ۲، شما خودت میگی برای آشنایی اگه از حدبگذرن مثل زن وشوهر رفتارکنن بعدش به هردلیلی ازدواج سرنگیره(مخالفت خانواده،یکیشون عاشق بشه اون یکی نخوادادامه بده و ..) شکست بدتری میخورن۳،بله
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نظر خیلی کاملی دارم که در این مقال نمیگنجد😅 منتها اول اینکه حد و حدود برای هر شخصی با شخص دیگر متفاوته. حدوحدود در نظر فریال برای خودش اینه ولی چند باری توی رمان متوجه شدیم که
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
که فرهاد مدام بهش گفته بفهمم بهت نزدیک میشه واویلا🙈خبر نداره در اصل خواهر خودشه که نزدیک میشه😅یکی حد و حدودش در نظر خودش مثل فریاله یکی حتی فراتره یکی خیلی محدود تره
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مثلا خود معین کاملا محدود بود که فریال باعث تغییرش شد. آسیبهای نرسیدن هم بسته به اون مقدار حد و حدودی که رعایت شده و نشده باز متغیره وگرنه که به طور کلی همه آسیب روحی میبینن
۴ ماه پیشنشمین
001موافق نیستم زندگی هر کسی ب خودش ربط داره حتی اگه برادرت باشه ما نمی توانیم عقایدخودمونو ب هیچ***تحمیل کنیم 3خو عاشقه 4آتیش سوزند دیگه 5آره7دق ودلشو سر فریال بدبخت خالی کنه 8گریه گریه
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا تحمیل عقاید خیلی بده👌🏻منم با تحمیل ابدا موافق نیستم ولی میگم مصطفی اگه دلسوز و نگران برادرشه باید محترمانه صحبت کنه نه اینجوری☹️خیلی طرز حرف زدنش بده خیلی زیاد💔
۴ ماه پیشآمینا
00۵.آره قهره۶.باباشون گوگولیه خیلی. دعوا کردنش هم باحاله.معصومه زیادی حساسه قهرن که قهرن ول کن بچه که نیستن۷.رفته بگه چرا به معین گفتی مامانمومن اومدیم اینجا وبقیه قضایا(نخودآش😏)۸.مثل همیشه گریه میکنه
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
منم به جای معصومه بودم دیگه بیخیال میشدم. این همه اصرار و اجبار متاسفانه فقط داره باعث میشه کینهی بین دو برادر عمیق تر بشه☹️
۴ ماه پیش
ایلما
00من بجای معین طاقتم تموم شده😐😐خیلی چرته مصطفی 😒نچسب گنداخلاق😏