هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و بیست و چهارم
زمان ارسال : ۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
دم دمای صبح بود که آرسین رضایت داد به خانه بروند. هنوز هم از بردن لیا به خانهاش احساس بدی داشت؛ اما میدانست در صورت رها کردنش، دخترک طعمهی خوبی جهت ولگردهای شبانه خواهد بود.
وارد خانه که شدند، از شدت خستگی یکراست بر روی کاناپهی وسط نشیمن ولو شد.
_تو اتاق تخت هست!
بیتوجه به دخترک که وسط نشیمن ایستاده بود، ساعدش را بر پیشانیاش گذاشت و چشمان خستهاش را برهم فشرد. لیا پرب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.