هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و هفده
زمان ارسال : ۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
ون را از دور دید و تنش لرزید. هنگامی که از مرز ایران دور میشد، دیگر امیدی برای نجاتش باقی نمیماند.
_معطل چی هستی؟
صدای مهران عصبی و خشن شده بود. راننده از جلو حرکت کرد و مهران با قلاب کردن دستش در میان بازوی تانیا، او را نزدیک خود نگه داشت. صدای نفسهای عصبیاش به وضوع قابل شنیدن بود و نگاههای مضطربش به اطراف!
تنها پنجاه قدم تا ون باقی مانده بود و پاهای تانیا شل و شلتر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مریم گلی
00خدا کنه بتونه از دست این شیطان مجسم نجات پیدا کنه ،ممنونم نویسنده جان