تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
هاله سرش را تکان داد. او به خوبی پدر را میشناخت، حرفی نزد. حتا دیگر گریه هم نکرد. حال آرام از پشت شیشهای که داشت بخار میگرفت و قطرات باران دیدش را کمتر میکرد به شهر نگاه میکرد و گوش میداد. آقا خشایار درب خودرو را باز کرد. هوای تازه فضای داخل م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم
۳۲ ساله 00حدس میزنم سیاسیا یه بلایی سر ارغوان میاره