ماه در مه به قلم محبوبه لطیفی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۱۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
تمام کادر درمان خسته هستند و باید گفت دیگر از پای افتادهاند. از تمامی چهرهها خستگی میبارد. پای چشمهایشان کبود است و مانند مردهای متحرک و سرگردان به تخت این مجروح و آن مجروح سر میزنند. انگار بین هر توقف، یک چرت هم بین راه میزنند.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لیلا
00این قصه منوبرد به زمان جنگ منم ازبمباران میترسیدم هنوزم ازصداهای بلند میترسم.. آثارجنگ سالها درروح وذهن آدمها میمونه کاش هیچوقت اتفاق نمیافتاد. بیچاره بچه ها🥺