پارت هفتاد و سوم :

رضا با شنیدن صدای برادرش سرش را بلند کرد و در همان نگاه اول چهره‌ی ستاره را آشنا احساس کرد. کمی چشمانش را ریز کرد و به صورت گرد و چشمان بادامی و مشکی او نگاه کرد و این ترکیب را فورا به یاد آورد. ستاره خیلی تصنعی نگاه متعجبی به او انداخت و قدم‌هایش را به سوی او برداشت. در حالی که نوک انگشتش را به سمتش نشانه گرفته بود؛ نقش بازی کرد.
- وای شما... من از فریال جون خواستم آدرس یه پارچه فروشی خفن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    😭دخترمون غش کرد

    ۳ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💔

    ۲ روز پیش
  • Roghayyeh

    00

    😪😪

    ۶ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚💚💚

    ۴ روز پیش
  • Prya

    00

    ۱بنظرم یکم زمان لازم داره فریال گناه داره درکش میکنم سختشه واقعا🤕۲قطعا میگفتم چون این موضوع به دو طرف مربوطه ب هرحال۳بنظرم عاقلانه تصمیم میگره ولی حالا شاید یه بُعددیگه ازش دیدیم یهو بزنه به سیم آخر

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    فریال واقعا توی بد شرایطی گیر افتاده😔 امیدوارم عطا یه ذره کوتاه بیاد... آیا ممکنه یه بعد دیگه از معینِ گوگولی ببینیم؟🤔 مسئله این است...

    ۸ ماه پیش
  • Prya

    00

    تولدت کلی مبارک گُل من💚🌹🫶واقعا چن روز نرسیدم گوشیمو چک کنم چه حالی میده۳تا پارتو پشت هم بخونی🥲😍معین چقد داره گوگولی تر میشهه بیشتر حرف میزنه حرکتای جدید میزنه🥹خوشم اومدولی بمیرم براش چقد تنهاس

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ممنونم پریا جون😍💚 خداروشکر که دوست داشتی و کیف کردی😍 واقعا خشم ش هم گوگولیه🙈

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    3️⃣ 1-نمیدونم والا2-صد درصد آره میگفتم 😍3-میره خونه رو سر عطا خراب میکنه بعد خانه روسر پریسا خراب میکرد بعدم خونه روسر خانواده خودش دست فریال میگرفت و میرفت یه جای دور عاشقانه زندگی میکردن

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اینجوری که... بعد از فریال هیچی دیگه نمونده باقی/ اون رفته منو کاشته تو این باغ اقاقی😂😂😂

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    سوم مرسی که مراحل قانونیش هم میگی که امیدوار بشم دق نکنم 😁🙈ایشالله که بهم برسن عشقن دوتاشون عشق 😍عطا جونم یه کوچولو کوتاه بیا چی میشه ببین خودت جذبش شدی یکم چیزی نمیشه ها🤏😉

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خواهش می‌کنم جانا💚 اینجا همه چی در همه😂از هر دری حرف می‌زنیم و اطلاعات رد و بدل می‌شه😅 اون روزی که عطا بخواد اعتراف کنه نظرش درمورد معین چیه عید منه🥺💚

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    دوم تولدت کلی مبارکت باشه با یه روز تاخیر 🙈❤️امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگ برسی عزیزم 😍ایشالله 120 ساله بشی ❤️عاشقتم نویسنده مهربونم 💋❤️و خیلی خیلی دوست دارم از نزدیک بینمت 💋❤️💃💃💃💃🥳🥳🎂🎂🎂

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم برای تبریکت😍 شما که زحمت کشیدی برای من ادیت ساختی و تبریک گفتی💚💚 منم دوست دارم همه‌ی مخاطبینم که دوستای من شدید رو ببینم🥺💚

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    خب خب ببخشید دوتا امتحان پشت سر هم داشتم اصلا وقت نکرده بودم بیام بخونم سه پارت عقب افتاده بودم تازه خوندم عالی بود خیلی چسبید چون پشت سر هم خوندم 😁🙈❤️💋

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خداروشکر که بهت چسبیده😍💚امیدوارم توی امتحاناتت موفق باشی مهربون جانم💚💚💚

    ۸ ماه پیش
  • نسترن

    00

    بیچاره فریال😔دیگه فک کنم راهیه بیمارستان شه انقد غصه خورد،بعدشم این عطاهم بیاد دخترشو تو وضع و حال ببینه اجازه بده باهم یکم آشنا بشن. جای گلشن و فرهاد خیلی خالیه دلم براشون تنگ شده

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خیلی داره غصه می خوره😔💔 عطا همونطور که پارت قبلی گفت رفته اصفهان. حالا فکر کن بیاد معین رو هم کنار دخترش ببینه🙈فرهاد و گلشن پارت سه شنب ه میان😍

    ۸ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    چه شرایط سختی واس این بنده خدا درست کرده این عطا برید دادگاه خودم میام قندو رو سرتون میسابم

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    دیگه این تنها راهشه... مطمئنم دادگاه هم عاشق معین می‌شه و اجازه رو می‌ده😅

    ۸ ماه پیش
  • ایل

    00

    1واقع سخته تصمیم گیری🥹۲حتمادر جریان میزاشتم۳بزنه ب سیم اخر😂نمیدونم واقعا چرا کامنت نمیزارن😒

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    فکر کن گوگولی بزنه به سیم آخر😂😂

    ۸ ماه پیش
  • ایلما

    10

    عطاخیلی سخت کرده قضیه روبیچاره فریال چه فشاری و تحمل میکنه🥲🥺اصلن نمیشه عطارو پیش بینی کردرضایت میده یانه 😑حالا یکی ستاره رو بگیره چه سواستفاده گر شده 🤣🤣سه تا بردارامینی چی میکشن ازدست مصطفی🤦 ♀️

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    عطا رو منم نمی‌تونم راضی کنم😂 خیییلی یه دنده‌اس حرف هم حرف خودشه. متاسفانه هم حق داره☹️حالا ای کاش حداقل حق نداشت....

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    واقعا هم چی می‌کشن از دست مصطفی😔💔 من یکی مثل مصطفی رو در یک خانواده‌ای می‌شناسم کسی هم دوسش نداره

    ۸ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    فریال بنده خدا توی یه دوراهی سختی قرار گرفته و تصمیم گیری واقعا سخته ،فقط می تونم بگم امیدوارم عطا صلح جویانه کوتاه بیاد ،این حرفهای عطا رو هم به معین می گفتم ممنونم نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    منم امیدوارم کوتاه باید.... ولی اگه کوتاه نیاد چی😭💔 خواهش می‌کنم عزیزم💚💚

    ۸ ماه پیش
  • مهلا

    00

    💜💜

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚💚

    ۸ ماه پیش
  • آمینا

    00

    مصطفی جات خالی ببینی داداشت از مرحله دست تو دست گذشته.مصطفی اگه این حرکات معین رو بشنوه نه اینکه ببینه ها ۳تا سکته میکنه باور کن.ولی من میگم دوسش داره واقعا میخواد چه اشکالی داره زودتراز موعدبغلش کرده

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آره بابا چه اشکالی داره🙈💚آدمی مثل معین که نجیب و آقاست هیچم ایراد نداره😍🙈 مصطفی اگه بفهمه معین رو بیچاره می‌کنه با زهر حرفاش☹️

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.