عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
در آن لحظه چهرهی مهسیما از دور نمایان شد و نگاه نگار و هما روی صورت خندان او ثابت ماند. مهسیما انگار نه انگار چقدر شب قبل از تصادف نگار را رنجانده بود با قدمهایی آرام جلو آمد و با رسیدن به نگار چنان در آغوشش گرفت و به خود فشرد که کم مانده بود استخوانهای نگار خرد شوند!... بعد هم با لحنی پرمحبت گفت:
ـ نگار جان! عروس قشنگم به خونهی خودت خوش اومدی!
مهرداد و شاهرخ که با ا
اطلاعیه ها :
عزیزان ♥️
روزهای زوج بین ساعت ۲۱:15 تا ۲۱:۳۰ یک پارت از پارت های رمان عطر رایگان می شه
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.