عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۸۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
فصل 22
مهرداد با کلافگی توی حیاط بیمارستان قدم میزد و با پدرش صحبت میکرد.
ـ نمیدونم کی مرخص میشه. امروز قراره دکترش رو ببینم.
صدای عصبانی شاهرخ از آنسوی خط گوشی را پر کرد:
ـ اون دختر حالا حالاها بیمارستان بستریه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00🙏💞💋