پارت هفتاد و چهارم :

شاهرخ با لحنی ملایم گفت:
ـ نگار برات اتاق وی آی پی گرفتم. یه ساعت دیگه با مهرداد می‌ری اونجا.
شهرزاد کنار گوش نگار با اشاره به مهرداد و لحنی شیطنت‌‌بار گفت:
ـ می‌بینی خدا چه شوهر با درک و شعوری نصیبت کرده؟ یه ماه کار و زندگیشو ول کرده اومده اینجا پیش تو بمونه!
نگار با مهربانی به مهرداد نگریست. مهرداد به او لبخند زد و دستش را با ملایمت فشرد. سهند که حوصله‌‌اش از جو بیمارستا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    اخه یکی به صبابگه توکه ازدواج کنی جدازندگی میکنی چطوربه بقیه داری🙏💞💋

    ۶ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    👌😍

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.