پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۹۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

صبح روز بعد کلافه روی تخت نشسته به پایش که توی گچ بود چشم دوخته بود. مادرش توی اتاق نبود. احتمالاً رفته بود تا با پزشک صحبت کند. دست عرق‌‌آلودش را روی پیراهن صورتی بیمارستان کشید و لبش را محکم گزید تا درد را تاب بیاورد. در دل گفت: «خدایا خودت از اینج ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.