زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۱۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
از روی شانهاش نگاهی به عقب انداخت و بازهم همان مرد را دید.
انبوهی استرس به جانش رخنه کرد و بیاختیار، نگاهش را سریعاََ از جفت چشمهای او دزدید. لب زد:
- ب... بله!
هرماس فاصلهی میانشان را کوتاهتر کرد و در کنار او، مقابل پنجره ایستاد.
با استایلی خاص، یک دستش را داخل جیب شلوار طوسیرنگش فرو برد و چند ثانیهی کوتاه، نگاهش را به تماشای دانههای در حال سقوط برف دوخت.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
🤭🤭 اترس سکوتش ترسناکه، وای به حال اینکه اذیتش کنی و با سکوت بهت خیره بشه...
۵ ماه پیشیگانه
00برف رو قشنگ توصیف کردی حس و حال برف گرفتتم شدید🤤
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
به به🤩🤩🤩ممنونم
۵ ماه پیشS
00عالی❤️😍
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم🤩
۵ ماه پیشپرنیا
20گلوله خورده ب چ کسی هم😂😂گنده دماغ
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
اترس گنده دماغ نیست بر حسب تایپش که ای ان تی جی هست، اینطور رفتار میکنه🥺🤩😂
۵ ماه پیشآیدا
10اگه اونجا بودم حتما از قیافه اترس عکس می گرفتم و از صحنه فیلم می گرفتم 😆🤣
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😂😂 قیافه پوکر شدهاش زیادی جالبه
۵ ماه پیشحدیث
10از اینجا میتونم قیافه اترس حین هو برف تو صورتش تصور کنم 🤓😂 بچه ها مو نگاه چقدر قشنگ شدن 🥲 همین که گفتم ساندرا رو غالب کنید به ساروئیس
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
قیافش دقیقا همین بوده 😐🤐😑 قشنگ تر هم میشن تازه✨🥺
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ساروئیس بیچاره گیر این زنک خبیث بیفته؟😑
۵ ماه پیشگرگین
10نمیدونم چی بین وایلدر اترس گذشته ولی به نظرم فرند شیپ خوبی میشن اگه بعد یه دعوای حسابی دوست هم بشن:))واقعا جفتشون سیاه و سفید مطلق نیستند این داستان شرور سنگ دل و قهرمان بی باک نداره و این عالی و خاصه
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
وایلدر شیطون و پر انرژی، اترس ساکت و سرد و تیره... شیپ خوبی میشن 🤣😶🌫️🗿
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم از نظر ارزشمندت✨💫
۵ ماه پیشمریم گلی
10چرا اترس میگه دروغ گفته ولی هرماس میگه دروغی گفته نشده ،مگه اترس از همه ی کارهای هرماس با خبر نیست ؟علت این همه سرد بودن اترس نسبت به همه چیه ؟ممنونم نویسنده جان
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
اترس احتمالا بخاطر اینکه هرماس به سورا گفته طی یه حادثه حافظه ت رو از دست دادی اینطور میگه... هرماس منظورش از دروغ نگفتن به سورا، مکالمهی بینشون در این پارت بود ✨✨
۵ ماه پیشAa
10چه زیبا برف ومحیط اونجارو توصیف کردید انگار خودم اونجا هستم زیبا بود سپاس👏🌹⚘🌹
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
بله واقعا جاهای اصلی نیاز به توضیح و توصیف دارن، چون بعدا یک جایی این توصیفات به کارمون میاد✨
۵ ماه پیشR
10زبانم قاصره از این همه زیبایی😙🦋
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
زبانم قاصره از این همه لطف☺️✨🥺
۵ ماه پیشیه ادم
20خب خب جالب ترشد فکنم شاید پیشگو گفته بوده که اینا عاشق همن یا یه افسانه بوده شایدم سورا تو بچه***پیشه اینا بوده بعد نمیدونم میدوزدن یا عممم عمممم عممم حاجی مغزم نمیکشه در انتظار پارت بعد ماچ😘
۵ ماه پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
احتمال زیاد همه چیز بر میگرده به گذشته و یه فلش بک هایی به گذشته خواهیم داشت😘😘ممنونم که همراهی میکنید
۵ ماه پیش
فاطمه ❤️
20عالی بود عزیزم اصلا عاشق این پارت شدم😍😍یعنی کی می تونه باشه این موقع شب 🤔 دوست داشتم موقع برخورد برف با اترس اونجا بودم نمی دونم واسه چی دوست دارم حرصش بدم😁حرص خورش ملسه