پارت شصت

زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

کمی بعد شهرزاد آرام برخاست و میز صبحانه را ترک کرد. نگار دور شدنش را از جمع دنبال کرد و یادش آمد شهرزاد سر میز دائم سرش توی گوشی بود و انگار با کسی چت می‌‌کرد. با خود گفت: «حتماً اون پسره دوباره اعصابشو به هم ریخته.» بااجازه‌‌ای گفت و به اتاق شهرزاد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.