پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

با رسیدن به خانه، شاهرخ جلوی در ایستاد و با سری بالا گرفته گفت:

ـ نگار می‌‌خوام باهات حرف بزنم.

نگاه نگار به سوی شاهرخ کشیده شد. مهرداد نگران به پدرش چشم دوخته از اینکه نمی‌‌دانست با همسرش چه کار داشت به هم ریخته بود اما نگار با خونسرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید