قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و چهل و یکم
زمان ارسال : ۱۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
مکثی کرد و با حالتی که انگار دارد کالایی را تبلیغ میکند ادامه داد:
- دختره مثل ماه میمونه، چشموابروش محشر، دماغ و دهنش که دیگه نگم. هیکلش عالی، معلومه دست هیچ مردی بهش نخورده...
حالم داشت به هم میخورد و طعم تخممرغ ته گلویم میجوشید.
ملوک گفت:
- شما تشریف بیارید خودتون ببینیدش، اگه میارزید و خواستید پولش رو بدید. اصلاً نخواستید هم همینطوری مال