پارت صد و بیست و پنجم

زمان ارسال : ۱۲۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه



ضربان قلبم طوری بالا بود که صدای کوبش تندش را می‌شنیدم.

وقتی از دیوار پایین پریدیم، برگشتم و نگاهی به خانه‌ی بزرگ متروکه انداختم که با پنجره‌های خاموش پشت سرمان دیده می‌شد.

راحت وارد آنجا شده بودیم، دیوارها کوتاه بودند و بالا رفتن حتی برای من آسان.

تا کنار دیوار حیاط رکن دو بی‌صدا و آهسته رفتیم. دیوارش از این خانه بلندتر بود و روی آن هم چند ردیف سیم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    10

    وای نفس تو سینم حبس شده انگار منم اونجام خدایاا موفق بشن🥺🫣

    ۴ هفته پیش
  • مریم گلی

    10

    خدا کنه موفق بشن ونشونی از مادرش پیدا کنن ،خیلی قشنگ بود نویسنده جان

    ۴ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    مرسی مریم گلی عزیز

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.