قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و بیست و چهارم
زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
دستم با کارد روی پیازی که داشتم پوست میکندم خشک شد.
- چطوری؟ ساختمون حتماً محافظ داره. مگه میشه رکن دو رو ول کنن به امان خدا و برن؟
خونسرد سر تکان داد.
- آره، محافظ داره. یه نگهبان جلوی دره، دوتا سرباز هم گشت میزنن. نقشهش رو کشیدیم. پشتش یه خونهی اعیونیه که متروکهست. ورثهایه، کسی توش زندگی نمیکنه. حیاط بزرگی داره. از اونجا میتونیم وارد بشیم.
فاطمه
10طبیعیه که رفتارای تابان و علی رو در مقابل همدیگه دوست دارم🫠🥺😅😍