عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت پنجاه
زمان ارسال : ۲۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
فصل 19
مضطرب روی تخت نشسته بودم و به گوشی توی دستم نگاه میکردم. هنوز با دایی حسام سرسنگین بودم و توانایی تماس گرفتن با او نداشتم. شاید بهتر بود از خاله سیما میخواستم با او صحبت کند اما در این صورت دایی بیشتر میرنجید و در نهایت هم که خودم باید با او صحبت میکردم. لحظهای به ذهنم رسید با دایی مسعود صحبت کنم اما این هم نمیشد. با اینکه دایی حسام و دایی مسعود تنها یک سال اختل
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسی راضیه جونم ❤️❤️