حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۹۶ روز پیش
با شنیدن این حرفها لبخندی به سان کج خند دلقک ها روی صورتم نقش می بندد.
-سمیر قراره چه بلایی سرمون بیاد؟
از جایی لیوان بخار آلود را برایم می آورد:
-فعلا هیچی. لقمان میگه باید صبر کنیم تا آبها از آسیاب بیفته.تا یکم حال روحی تو بهتر شه. لقمان میگه خودش ترتیب کارها رو میده.
اخ چشمانم از اشکهای تلنبار شده در همه این سالها متورم شده و درد ناک است.
ص
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.