هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و سیزده
زمان ارسال : ۷۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
جوری که به کیف آسیب بیشتری نرسد، آن را سر و ته کرد و با نوک انگشتانش، آن چیز
کوچک را که اکنون شک کرده بود که چیست، تا درز پارهی آستر هدایت کرد.
آن را بیرون کشید و دوباره گریست. باورش نمیشد در سختترین روزهای زندگیاش، چنین چیزی را بیابد. از زنجیرش خبری نبود. نمیدانست کی، کجا و چگونه به داخل کیفش هدایت شده است؛ اما در آن دقایق، آن روز پر غم و شاید آخرین بار حضور در کشور، آن مدا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.