پارت صد و دوازده

زمان ارسال : ۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

گودرز مثل چند وقت اخیر صبحانه‌اش را آورد. پیرمرد کم‌حرفی بود؛ ولی آن روز غمگین‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. سینی را روی میز گذاشت و نگاهی پر حسرت به تانیا انداخت.
آب دهانش را جمع کرد و تانیا متوجه شد که می‌خواهد چیزی بگوید.
چند ثانیه‌ای را در آن حال باقی‌ماند و نهایتا در سکوت دلگیر آن روز صبح، مسیر خروج از اتاق را در پیش گرفت.
_آقا گودرز؟
ایستاد.
_چیزی شده؟
به سمت

111
34,022 تعداد بازدید
164 تعداد نظر
141 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    یعنی موبایل بوده یا چاقو ؟ممنونم نویسنده جان

    ۳ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ممنون از توجهت عزیزم. شاید هیچ‌کدوم😬

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.