پارت دویست و هشتم

زمان ارسال : ۹۲ روز پیش

نگاه گرمی به او می‌اندازم که هنوز سرش در گوشی‌ست. اوج خوش سلیقه‌گی من در علاقه‌ای‌ست که به خودش پیدا کرده‌ام.
موهایش کمی از همیشه بلندتر شده‌اند و حالا که سرش را خم کرده‌است، چند تار از آن‌ها با سرکشی از جای خودشان رقصیده و به سمت پیشانی‌اش پایین آمده‌اند. دلم می‌خواهد دست پیش ببرم و میان موهای مشکی رنگش بکشم. حسابی به هم بریزمشان و بعد خودم دوباره موهایش را مرتب کنم. اما همین

1447
463,660 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    10

    رمان خیلی خوبیه با عاشقانه های آروم ❤️🌷🤩

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید.🌺🌺

    ۲ ماه پیش
  • ماهرخ

    00

    چقدر عاشقانه های صدرا زیبا و مردونست و قابل لمس

    ۳ ماه پیش
  • سیتا

    00

    خوب مثل همیشه

    ۳ ماه پیش
  • نفس

    00

    مرسی ولی کوتاه بود

    ۳ ماه پیش
  • آرزو

    20

    چرا به این کمی؟

    ۳ ماه پیش
  • Zahra.s

    00

    وای چقد خوشگلن این دوتا

    ۳ ماه پیش
  • یاسی

    00

    چرا تموم رمانها هر دفعه دارن هی کم و کمتر میشن

    ۳ ماه پیش
  • شادی

    ۲۹ ساله 10

    همین!!!چ قدر کم دستتون درد نکنه بیشتر بشه خیلی خوب میشه

    ۳ ماه پیش
  • یانا

    00

    همین پس چرا این پارت داره حال خواننده میگیره!؟

    ۳ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏🌹🌺

    ۳ ماه پیش
  • نورا

    10

    وجدانا پارت ها خیلی خیلی کوتاهه!

    ۳ ماه پیش
  • نجوا

    ۴۰ ساله 20

    خیلی عالی قربون دستت خانم

    ۳ ماه پیش
  • ؛

    10

    چقد گوگولین و چقد پارتا کوتاهه

    ۳ ماه پیش
  • ستاره

    ۲۰ ساله 20

    🥰🥰🥰🥰🥰

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید