تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت دویست و سوم
زمان ارسال : ۹۷ روز پیش
عمیق نگاهش میکنم تا ببینم واقعا میشود با او ساخت و از جدیتش خسته نشد یا نه. او در شوخترین و راحتترین حالتش هم رنگی از جدیت دارد.
- وابستگی رو شاید بشه قطع کرد ولی دلبستگی رو نمیشه.
با نگاهش سعی دارد فکرم را بخواند. در مقابلش مثل کتابی باز هستم. من یکرنگ و سادهام و او صراف آدم.
- من همون روزی که تو رو رسوندم فرودگاه بهت دل بستم. امید خودمم به اینه که تو هم دل ببندی. اون موقع
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۳ ماه پیشZahra.s
00چه شود
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست😁😉😉
۳ ماه پیشAa
00ممنون زیبا بود👏💐
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
خوش بشینه به نگاهتون😍🥰
۳ ماه پیشیانا
10صدرا دیونه نشه از عشق آوا صلوات😄
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰🥰
۳ ماه پیشصحرا
00صدرا جان عزیزمن برادر من،دست اوا رو بگیر برو ی چرخ بزن ذهنت باز بشه شاید راه بهتری برای پرونده ات پیدا کنی اینجوری هلن و همایونم تنها نمیرن شیطونی کنن🥰🤣
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
والا خوب. حرف حساب😄👌
۳ ماه پیش
سیتا
00خوب بود 💐