تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت دویست
زمان ارسال : ۱۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
چند لحظه بدون حرف نگاهم میکند. نگاهش چندان راضی به نظر نمیرسد.
- زود نیست واسه این که خواستگار بیاد در این خونه رو بزنه؟ فکر میکنی آمادهای؟ حرفهای دکتر رو که یادت نرفته بابا جان؟
- نه... یادم نرفته. خودمم آماده نیستم. اما...
پوست لبم را از داخل با دندان میکشم و رهایش میکنم.
- نمیخوام بیدلیل بهش نه بگم.
- پس میخوای قبول کنی.
در صدد انکار منظور بابا برمی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
امان❤️
۷ ماه پیشZahra.s
20شخصیت آوا رو دوست دارم
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
اوا هم شما رو دوست داره.😉🥰🥰
۷ ماه پیشستاره
۲۰ ساله 00اوه اوه آراداعصاب نداره،خواهربرادربایدهمیشه پشت هم باشن ولی آواطرف عقلامیگیره همیناباعث شده صدراعاشقش بشه دیگه🌹😉🌹
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
بله. اراد دیگه از دست ریحانه دیوانه شده.😁
۷ ماه پیشیانا
10آوا اصالت داره،بزرگ و کوچیکی حالیش میشه و بزرگ شده این خوووووووووووبه
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺🌺🌺
۷ ماه پیش
سیتا
10هییییی امان از دعوای زن وشوهری