عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت پنجاه و ششم
زمان ارسال : ۱۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
ستار پس از اینکه یک فنجان چای در پذیرایی نوشید محترمانه از شاهرخ اجازه خواست کمی با دخترش تنها باشد. شاهرخ نارضایتیاش از این دیدار دونفره را در دل مخفی ساخت و با صدای بلند و لحنی شاد گفت:
ـ هر چقدر دوست داری با دخترت حرف بزن و رفع دلتنگی کن. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00نگارچقدرصبوری می خواهدبکنه که به خانواده اش نگه🙏💞💋