پارت هشتاد و ششم

زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه




حرف زهرا باعث شد حواس همه‌شان پرت شود و از چاله‌‌ی ذهنی‌شان بیرون بیایند. شهبد گفت:
-نه اینکه بعد کنسرت گفتی بریم خونه نه اینکه این‌همه راه‌و بریم فرحزاد‌.
از آینه‌ی کنار دستش به امیرطاها نگاه کرد:
-طاها عاشق اونجاست‌.
شیدانه به جلو کشیده شد و روی شانه‌ی شهبد زد:
-راننده تویی. ببرمون جایی که خواهرت عاشق اونجاست‌.
امیرطاها تبسم محوی کرد و شهبد از ت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.