بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و ششم
زمان ارسال : ۸۶ روز پیش
حرف زهرا باعث شد حواس همهشان پرت شود و از چالهی ذهنیشان بیرون بیایند. شهبد گفت:
-نه اینکه بعد کنسرت گفتی بریم خونه نه اینکه اینهمه راهو بریم فرحزاد.
از آینهی کنار دستش به امیرطاها نگاه کرد:
-طاها عاشق اونجاست.
شیدانه به جلو کشیده شد و روی شانهی شهبد زد:
-راننده تویی. ببرمون جایی که خواهرت عاشق اونجاست.
امیرطاها تبسم محوی کرد و شهبد از ت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.