پارت هشتاد و چهارم

زمان ارسال : ۹۰ روز پیش




-من دوستئی با شما ندارم آقا. سفر به سلامت.
منتظر نماند علی‌رضا حرفی بزند. گوشی را روی دستگاه گذاشت. شاید به خاطر اینکه همزمان با اتمام جمله‌اش در باز شد و امیرطاها داخل آمد.
نگاهشان به هم چسبید! از نوع نگاه امیرطاها خواند چیزی از حرف‌هایش شنیده است. اجازه نداد بیشتر بگذرد و مغزش مالیخولیایی شود. بلند شد و با لبخند گفت:
-سلام عشقم، زود اومدی!
در حالی‌که مستقیم

92
23,216 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید