پارت پنجاه و پنجم :

من مانند کشتی بودم که در کنار حنا پناه گرفته و به ساحل امن و مطمئن می‌رسیدم و ترس از گل نشستن برایم معنا و مفهومی نداشت.
من از ترس آوارگی، از ترس گم شدن و از ترس نابود شدن به سمت لنگرگاهی می‌رفتم که اکنون دیگر از آن محروم بودم.
تمام تلاشم را کردم که ذره‌ای از حال بد و افتضاح و ترحم آورم را در لحنم بروز ندهم و با تلاشی که در عادی نشان دادن آن داشتم، پاسخ دادم:
- باید از خودش بپرسی.<

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.