پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت پنجاه و پنجم :
من مانند کشتی بودم که در کنار حنا پناه گرفته و به ساحل امن و مطمئن میرسیدم و ترس از گل نشستن برایم معنا و مفهومی نداشت.
من از ترس آوارگی، از ترس گم شدن و از ترس نابود شدن به سمت لنگرگاهی میرفتم که اکنون دیگر از آن محروم بودم.
تمام تلاشم را کردم که ذرهای از حال بد و افتضاح و ترحم آورم را در لحنم بروز ندهم و با تلاشی که در عادی نشان دادن آن داشتم، پاسخ دادم:
- باید از خودش بپرسی.<