پارت پنجاه و دوم :

متوجه چکیدن قطره اشکی که روی دستش نشست، شدم. تعجب هم به دیگر حس‌هایم اضافه شده بود.
با تمام وجود درد حنا را حس کردم. به سهولت می‌دانستم که برایش حرف زدن سخت شده است.
من تنها میان این حس‌های مختلف گیرافتاده بودم و هرکدام به نحوی می‌خواستند کاری کنم تا آن‌ها به سرمنزل آرامش برسند.
با درد پرسیدم:
- چرا گریه می‌کنی؟
سرش پایین بود و قطره‌های اشکش هر لحظه بیشتر سرازیر می‌

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.