عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت چهل و یکم
زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
مهرداد عینک آفتابی به چشم زده به ماشین مدلبالایش تکیه داده چشم به در خانهی پسرعموی پدرش دوخته بود که با حرکت آهستهی در انتظارش به پایان رسید. در کاملاً باز شد و نگاهش روی صورت زیبا و دلربای نگار خیره ماند!.... یک لحظه این حس عجیب به او دست داد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسی راضیه جونم 😍آخی این ازدواج نمیشه وقتی با گمشدن یه شیشه عطر اینکارو میکنه مهرداد وقتی هنوز ترمه رو فراموش نکردی چرا داری اینکارو میکنی🤦 ♀️