شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۱۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
اخمام رو در هم کردم نگاه همه به سمتم چرخید من توی این موقعیت ها بدجور دست و پام رو گم می کردم.
به چشم لرزیدن زانوهام رو از استرس می دیدم اومد جلو دستش رو گذاشت روی پهلوم و همون لحظه دوربین تکون شدیدی خورد.
من هم هول کردم لیوان روی می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مونا
00تنها امیدم شده رمانای تو ، خیلی خوبیییی خواهش میکنم ادامه بده تو همین ژانر و حال خیلیای دیگه رو خوب کن من تو رو ندیدم اما قلمت به دلم بد جوری نشسته (اگه دقت کنی من دیشبم کامنت دادم)ترخداپارت بعدو زودب