سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت شصت و هفتم :
داروها باعث خواب الودگیم شده بود ،دو روزی بود مدام خواب بودم ، خسته شده بودم ،ساعت ها به آهستگی می گذشتند ،ای کاش زودتر این بیماری تمام می شد ،دلم برای دانشگاه تنگ شده بود .وقتی از خواب بیدار شدم آسمان ساکن و خورشید در حال غروب بود ،به آرامی از تخت پایین آمدم، ماسکم را برداشتم ،دوست نداشتم ،این بیماری در خانه ی ما لنگر بیاندازد ،ماسک را روی صورتم گذاشتم و از اتاق بیرون رفتم .محمد کنار ایم
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.