پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۹۸ روز پیش

فصل 8

مهرداد با قدم‌‌هایی پرشتاب راهروی بلند و طویل شرکت را به سوی اتاق مدیر عامل پشت سر می‌‌گذاشت. با رسیدن به اتاق، در را بی‌‌اجازه باز کرد و داخل آمد. نگاه شاهرخ از اوراق پیش رویش بالا آمد و روی صورت سرد پسرش نشست. با لحنی که آمیخته‌‌ای از ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید