عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست
زمان ارسال : ۱۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
نگار لحظهای ایستاد و با دلواپسی گفت:
ـ کاش به بقیه میگفتیم اینجا اومدیم. حالا دنبالمون میگردن پیدامون نمیکنن!
مهرداد ایستاد و به آرامی در چشمان زیبای نگار نگریست:
ـ انقدر نگران بقیه نباش. بذار مثل بچگیامون یه کم با هم خوش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هانی
00تا ایجا داستان من خیلی شگفت زده شودم راضیه جون دست خوش