زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت بیست و یکم :
شانههای دکتر بالا پرید و نزدیک بود از ترس سنگ را زمین بیندازد.
آب دهانش را پر صدا قورت داد و لب زد:
- قربان...این یه واقعهی عجیب و کشف نشدنیه! صدالبته خطرناک که حل کردنش در توان من نیست!
توجه هرماس و اترس، به چهرهی سرگشتهی د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هانیس
00عالییی